محل تبلیغات شما



من يه مرد عصباني م.
#چهرازي
چندمين باره دارم يه كاري رو انجام ميدم و هر دفعه هم از انجامش پشيمون شدم.
هر دفعه دوتا آدم جديد ميان. آدماي قديمي نيستن. هر دفعه عوض ميشه ولي شرايط همونه. كار من همونه. پشيموني من همونه. عصبانيتم از خودم همونه. حتي بيشتر ميشه. عصباني تر ميشم از خودم. چون ميدونم سه بار دفعه ي قبل اينكارو كرده بودم و ناراحت شده بودم.
حتي عصباني تر ميشم چون ميدونم كه دفعه ي بعد، دو نفر جديد، همون شرايط، همين كارو ميكنم. دليل دارم واسه خودم. ولي بازم عصباني م ميكنه. كار درسته ولي من ناراحت ميشم. پس نوش جونم. ناراحت بشم. عصباني بشم. خودمو هي بخورم. گندم شادونه بشم بپرم بالا پايين.

*ميخوام ازت تشكر كنم مرسي كه يادم انداختي اينجا رو :']
-باد و بارون-


سلام:]

همه ش تقصير مهديس عه.تقصير من نيست كه دو ماه مونده به كنكورم اومدم دارم وب ميگردم:))

اصلا كسي ديگه مياد وب گردي؟ منسوخ نشده؟

ولي خب من تازه فهميدم اون چيزي كه من ميخوام دقيقا همين وب عه^__^ اينستا نيست:> دليلشم واضح و مبرهن عه:-"

ولي خب كلي خنديدم به پستاي قبلي.

داشتم فك ميكردم كه عاقااا!! ٧ سال گذشتاااا!! الكي الكياز روزي كه وارد مدرسه ي فرزانگان شدم! راهنمايي فرزانگان يك تهران!! يا حتي از قبل ترش. دقيقا از اون روزايي كه ميگفتم من كه عمرن اگه فرزانگان برم!!ديوونه م مگه؟! فقط دارم آزمون ميدم. هنوزم نميدونم چي شد كه روزي كه رفتيم ثبت نام مخالفتي نكردم. شايد اون حياط به اون بزرگي و شيرووني سبزشو ديدم از همون اول هم حس خونه ميداد كه خيلي اوكي با همه چي برخورد كردم! در هر صورت^^ از اون روزا ٧سال گذشته و كلي تو اين مدت چه تو دبيرستان چه تو راهنمايي كليي خوش گذشته^^

الان آره ديگهپير شديمدوماه بيشتر نمونده به كنكورمون.١٨رو رد كرديم داداش. مثلا يهو ميبيني دوباره ميرم ٧سال بعد ميام ميگم آره ديگهبچه بغل دارم واستون تايپ ميكنم:))

ولي نه فك نكنم^^ اينجا بهتر از اينستا عه^^ البته كسي خبر نداره.

ولي همينش خوبه از يه سري نظرا:> تنها هرچييي ميخوام مي نويسم:>

شب و روزگار خوش:] من ميرم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رایزن بازرگانی سابق ایران در عراق